واژهی وحي در قرآن
کاربردهاي وحي در قرآن
1. القاي معارف بدون واسطه
يکي از حقايق عظيم آفرينش ارتباط پيامبران با خداوند متعال و دريافت حقايق و معارف از ذات اقدس احديت است و اين خود داراي اقسام گوناگوني است. قرآن کريم ميفرمايد: «وَمَا كَانَ لِبَشَرٍ أَنْ يكَلِّمَهُ اللَّهُ إِلَّا وَحْيا أَوْ مِنْ وَرَاءِ حِجَابٍ أَوْ يرْسِلَ رَسُولًا فَيوحِي بِإِذْنِهِ مَا يشَاءُ إِنَّهُ عَلِي حَكِيمٌ». (4)از ظاهر کلمه «أَوْ» فهميده ميشود که «وَحْيا» غير از دو قسم ديگر است. از اينکه «وَحياً» بدون قيد آمده، در مقابل قيد «حجاباً» و «رسولاً» ميتوان گفت مقصود از آن، وحي بدون واسطه است. (5) القاي معارف از پشت حجاب (أَوْ مِنْ وَرَاءِ حِجَابٍ) مانند سخن گفتن خداوند با موسي در کوه طور که قرآن کريم دربارهاش ميفرمايد: «فَلَمَّا أَتَاهَا نُودِي مِنْ شَاطِئِ الْوَادِ الْأَيمَنِ فِي الْبُقْعَةِ الْمُبَارَكَةِ مِنَ الشَّجَرَةِ أَنْ يا مُوسَى إِنِّي أَنَا اللَّهُ رَبُّ الْعَالَمِينَ»: (6) هنگامي که به سراغ آتش آمد، از کرانه راست دره در آن سرزمينِ پربرکت از ميان يک درخت ندا داده شد که اي موسي منم خداوند پروردگار جهانيان: قسم سوم ارتباط با خداوند از طريق فرشته وحي است (أَوْ يرْسِلَ رَسُولًا). قرآن دراينباره ميفرمايد: «قُلْ مَنْ كَانَ عَدُوًّا لِجِبْرِيلَ فَإِنَّهُ نَزَّلَهُ عَلَى قَلْبِكَ بِإِذْنِ اللَّهِ»: (7) بگو کسي که دشمن جبرئيل باشد، [بداند] که او به فرمان خدا قرآن را بر قلب تو نازل کرده است.
2. الهام
قرآن کريم ميفرمايد: «وَأَوْحَينَا إِلَى أُمِّ مُوسَى أَنْ أَرْضِعِيهِ فَإِذَا خِفْتِ عَلَيهِ فَأَلْقِيهِ فِي الْيمِّ وَلَا تَخَافِي وَلَا تَحْزَنِي». (8) به اعتقاد بسياري، مقصود از «أَوْحَينَا» الهام بر قلب مادر موسي (عليهالسلام) است. (9) بنابراين معناي آيه چنين است: به مادر موسي الهام کرديم که او را شير ده و هنگامي که بر او ترسيدي وي را در ديا بيفکن و نترس و غمگين مباش. به همين معناست وحي در آيه «إِذْ أَوْحَينَا إِلَى أُمِّكَ مَا يوحَى * أَنِ اقْذِفِيهِ فِي التَّابُوتِ فَاقْذِفِيهِ فِي الْيمِّ فَلْيلْقِهِ الْيمُّ». (10)اين احتمال وجود دارد که ملائکه با مادر موسي (عليهالسلام) همانند مريم (عليهاالسلام) سخن گفتهاند و آنچه در آيه آمده سخن ملائکه است، (11) چنانکه قرآن کريم درباره حضرت مريم ميفرمايد: «وَإِذْ قَالَتِ الْمَلَائِكَةُ يا مَرْيمُ إِنَّ اللَّهَ اصْطَفَاكِ وَطَهَّرَكِ». (12) در اين صورت آنچه بر مادر موسي وحي شد فراتر از الهام خواهد بود.
در آيهاي ديگر آمده است: «وَأَوْحَى رَبُّكَ إِلَى النَّحْلِ أَنِ اتَّخِذِي مِنَ الْجِبَالِ بُيوتًا». (13) مفسران بر اين اعتقادند که مقصود از «أَوْحَي» الهام به زنبور عسل از راه غرائزي است که خداوند در وجود آن به وديعه گذاشته (14) يا تعليم الهي است که کيفيت آن بر ما مجهول است. (15)
3. اشاره
خداوند متعال درباره حضرت زکريا (عليهالسلام) ميفرمايد: «قَالَ رَبِّ اجْعَلْ لِي آيةً قَالَ آيتُكَ أَلَّا تُكَلِّمَ النَّاسَ ثَلَاثَ لَيالٍ سَوِيا فَخَرَجَ عَلَى قَوْمِهِ مِنَ الْمِحْرَابِ فَأَوْحَى إِلَيهِمْ أَنْ سَبِّحُوا بُكْرَةً وَعَشِيا». (16) کلمه «أَوْحَي» ميتواند به معناي اشاره باشد، به اين قرينه که در آيه ديگر با کلمه «رمزاً» ذکر شده و فرموده است: «آيتُكَ أَلَّا تُكَلِّمَ النَّاسَ ثَلَاثَةَ أَيامٍ إِلَّا رَمْزًا»: (17) نشانه تو آن است که سه روز جز به اشاره و رمز با مردم سخن نخواهي گفت.بر اين اساس معناي آيه بالا چنين است: از محراب عبادتش به سوي مردم بيرون آمد و با اشاره به آنان گفت صبح و شام خدا را تسبيح گوييد.
در حديثي از اميرالمؤمنين (عليهالسلام) «أَوْحَي» تفسير به اشاره شده است. (18) برخي «أَوْحَي» را به معناي نوشتن دانستهاند، بدينسان که حضرت بر زمين نوشت که صبح و شام خدا را تسبيح گوييد؛ اما همانگونه که بيان شد مناسبتر اين است که به قرينه «رمزاً»، أَوْحَي را به معناي اشاره بدانيم، چنانکه زمخشري و فخر رازي آن را ذکر کردهاند. (19)
4. وسوسه
در برخي از آيات، وحي به شيطان نسبت داده شد که در اين صورت بيانگر معناي وسوسه است. قرآن کريم ميفرمايد: «وَكَذَلِكَ جَعَلْنَا لِكُلِّ نَبِي عَدُوًّا شَياطِينَ الْإِنْسِ وَالْجِنِّ يوحِي بَعْضُهُمْ إِلَى بَعْضٍ زُخْرُفَ الْقَوْلِ غُرُورًا»: (20) اينچنين در برابر هر پيامبري دشمني از شياطين انس و جن قرار داديم که سخنان فريبنده و دروغ را به يکديگر القا و وسوسه ميکردند.مفسران «يوحِي بَعْضُهُمْ إِلَى بَعْضٍ» را به معناي وسوسه شياطين جن به شيطانهاي انسي و نيز وسوسه شياطين انسي نسبت به يکديگر دانستهاند.
شيخ طوسي مينويسد: «يُوحِي» القاي گفته به صورت پنهان است و مقصود از آن، وسوسه و دعوت به کارهاي بد است. (21) مؤلف کشاف و الميزان نيز آن را به معناي وسوسه دانستهاند. (22)
در روايتي از امام باقر (عليهالسلام) آمده است: «اِنّ الشّياطين يلقي بعضهم بعضاً فَيلْقي اليه ما يغوي به الْخلق حتي يتعلّم بعضهم من بعض»: (23) شيطانها آنچه را موجب گمراهي مردم ميشود، به يکديگر القا ميکنند تا اين القائات را از يکديگر فرابگيرند. در نتيجه آيه به پيامبر يادآور ميشود همانسان که ما به جبر، مانع دشمني دشمنانت نشديم، براي پيامبران پيشين نيز دشمناني قرار داديم و از کارهاي آنان ممانعت نکرديم تا همچنان سنت امتحان الهي و تکليف باقي بماند؛ بدين جهت ميفرمايد: «وَلَوْ شَاءَ رَبُّكَ مَا فَعَلُوهُ»؛ اگر خدا [با اجبارِ آنان) ميخواست، شياطين نميتوانستند کاري انجام دهند.
خداوند متعال در آيهاي ديگر ميفرمايد: «وَلَا تَأْكُلُوا مِمَّا لَمْ يذْكَرِ اسْمُ اللَّهِ عَلَيهِ وَإِنَّهُ لَفِسْقٌ وَإِنَّ الشَّياطِينَ لَيوحُونَ إِلَى أَوْلِيائِهِمْ لِيجَادِلُوكُمْ وَإِنْ أَطَعْتُمُوهُمْ إِنَّكُمْ لَمُشْرِكُونَ»: (24) و از آنچه نام خدا بر آن برده نشده، نخوريد که اين کار گناه است و شياطين به دوستان خود مطالبي مخفيانه القا ميکنند تا با شما به مجادله برخيزند. اگر از آنها اطاعت کنيد، شما هم مشرک خواهيد بود.
مشرکان به مسلمانان ميگفتند: چگونه از گوشت حيواناتي که خود آن را ذبح کردهايد ميخوريد؛ اما از آنچه که خدا کشته است نميخوريد؟ خداوند با اين آيه اعلام کرد که اين گفته از وسوسه شيطان است که به دوستان مشرک خويش القا کرده است. (25)
در راستاي معاني مختلف وحي، حديثي از اميرالمؤمنين (عليهالسلام) نقل شده است که حضرت در پاسخ شخصي که از وحي سؤال کرد، وحي را هفت قسم ميکند: 1. وحي نبوت و رسالت، همانند کلام الهي «إِنَّا أَوْحَينَا إِلَيكَ كَمَا أَوْحَينَا إِلَى نُوحٍ وَالنَّبِيينَ مِنْ بَعْدِهِ وَأَوْحَينَا إِلَى إِبْرَاهِيمَ وَإِسْمَاعِيلَ»؛ (26) 2. وحي الهام، همانند کلام الهي «وَأَوْحَى رَبُّكَ إِلَى النَّحْلِ» (27) و «وَأَوْحَينَا إِلَى أُمِّ مُوسَى أَنْ أَرْضِعِيهِ»؛ (28) 3. وحي به معناي اشاره، مثل «فَخَرَجَ عَلَى قَوْمِهِ مِنَ الْمِحْرَابِ فَأَوْحَى إِلَيهِمْ أَنْ سَبِّحُوا» (29) که همچون اين کلام الهي است: «أَلَّا تُكَلِّمَ النَّاسَ ثَلَاثَةَ أَيامٍ إِلَّا رَمْزًا»؛ (30) 4. وحي به معناي تقدير، مانند «وَأَوْحَى فِي كُلِّ سَمَاءٍ أَمْرَهَا»: (31) خداوند در هر آسمان، کار آن را تقدير و تدبير نمود؛ 5. وحي به معناي امر، مانند «وَإِذْ أَوْحَيتُ إِلَى الْحَوَارِيينَ أَنْ آمِنُوا بِي»: (32) به خاطر بياور هنگامي را که به حواريين (به واسطه عيسي (عليهالسلام)) فرمان دادم که به من و فرستادهام ايمان بياوريد؛ 6. وحي به معناي دروغپردازي (وسوسه)، مانند «وَكَذَلِكَ جَعَلْنَا لِكُلِّ نَبِي عَدُوًّا شَياطِينَ الْإِنْسِ وَالْجِنِّ يوحِي بَعْضُهُمْ إِلَى بَعْضٍ زُخْرُفَ الْقَوْلِ غُرُورًا»؛ (33) 7. وحي به معناي خبر، مانند «وَجَعَلْنَاهُمْ أَئِمَّةً يهْدُونَ بِأَمْرِنَا وَأَوْحَينَا إِلَيهِمْ فِعْلَ الْخَيرَاتِ»: (34) آنان را پيشواياني قرار داديم که به فرمان ما هدايت ميکردند و انجام کارهاي نيک را به آنان خبر داديم. (35)
پينوشتها:
1. احمد فيومي؛ المصباح المنير؛ ج 1 و 2، ص 652.
2. ابن فارس؛ معجم مقاييس اللغة؛ ج 6، ص 93.
3. حسين راغب اصفهاني؛ مفردات الفاظ القرآن؛ ص 858.
4. شورا: 51.
5. سيدمحمدحسين طباطبايي؛ الميزان؛ ج 18، ص 74.
6. قصص: 30.
7. بقره: 97.
8. قصص: 7.
9. حسين راغب اصفهاني؛ مفردات الفاظ القرآن؛ ص 859. سيد محمدحسين طباطبايي؛ الميزان؛ ج 16، ص 10. ابن عاشور؛ التحرير و التنوير؛ ج 20، ص 16.
10. طه: 38-39.
11. فتح الله کاشاني؛ منهج الصادقين؛ ج 7، ص 72.
12. آل عمران: 42.
13. نحل: 68.
14. سيدمحمدحسين طباطبايي؛ الميزان؛ ج 12، ص 292.
15. محمود زمخشري؛ الکشاف؛ ج 2، ص 618.
16. مريم: 10-11.
17. آل عمران: 41.
18. محمدباقر مجلسي؛ بحارالانوار؛ ج 18، ص 254.
19. محمود زمخشري؛ الکشاف؛ ج 3، ص 7. محمد فخر رازي؛ التفسير الکبير؛ ج 21، ص 162.
20. انعام: 112.
21. محمد بن حسن طوسي؛ التبيان؛ ج 4، ص 242.
22. محمود زمخشري؛ الکشاف؛ ج 2، ص 59. سيدمحمدحسين طباطبايي؛ الميزان؛ ج 7، ص 321.
23. فضل بن حسن طبرسي؛ مجمع البيان؛ ج 3 و 4، ص 545.
24. انعام: 121.
25. فضل بن حسن طبرسي؛ مجمع البيان؛ ج 5 و 6، ص 553.
26. نساء: 163.
27. نحل: 68.
28. قصص: 7.
29. مريم: 11.
30. آل عمران: 41.
31. فصلت: 12.
32. مائده: 111.
33. انعام: 112.
34. انبياء: 73.
35. محمدباقر مجلسي؛ بحارالانوار؛ ج 18، ص 254.
کوثري، عباس؛ (1394)، فرهنگنامه تحليلي وجوه و نظائر در قرآن (جلد دوم)، قم: دفتر تبليغات اسلامي حوزه علميه قم، معاونت پژوهشي، پژوهشگاه علوم و فرهنگ اسلامي، چاپ اول.
{{Fullname}} {{Creationdate}}
{{Body}}